انجمن دنیار | Donyar Forum
با سلام
مهمان گرامی ورود شما را به انجمن دنیار خیر مقدم عرض میکنیم
لطفا برای استفاده از مطالب و امکانات انجمن میبایست ثبت نام کنید
انجمن دنیار | Donyar Forum
با سلام
مهمان گرامی ورود شما را به انجمن دنیار خیر مقدم عرض میکنیم
لطفا برای استفاده از مطالب و امکانات انجمن میبایست ثبت نام کنید
انجمن دنیار | Donyar Forum
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


www.donyar.ir فروشگاه دنیار خرید آنلاین
 
الرئيسيةالرئيسية  مكتبة الصورمكتبة الصور  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورودورود  چتروم موزیک باز  
انجمن تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است, با عنوان کردن مطالب سیاسی و غیر اخلاقی به شدت با کاربران برخورد خواهد شد

از کاربران عزیز و محترم درخواست داریم با عضویت در سایت و فعالیت بیشتر ما را در بهتر شدن انجمن

یاری نمایند


 

 داستان آموزنده « ذهن سمی »

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
ADMIN
مـــدیـــر کــل انجــمن
مـــدیـــر کــل انجــمن
ADMIN


Posts : 397
Shohrat : 7
Tarikhe Ozviat : 2014-03-09
Keshvar : IRAN
Shahr : khouzestan

داستان آموزنده « ذهن سمی » Empty
پستعنوان: داستان آموزنده « ذهن سمی »   داستان آموزنده « ذهن سمی » Icon_minitime3/14/2014, 6:37 pm

دخترى ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولى هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جر و بحث میکردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازى که دوست صمیمى پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمى به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد !
داروساز گفت : اگر سم خطرناکى به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود همه به او شک خواهند برد ، پس معجونى به دختر داد و گفت که هر روز مقدارى از آن را در غذاى مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم‌کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسى به او شک نکند.


دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقدارى از آن را در غذاى مادر شوهر می ریخت و با مهربانى به او میداد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس ، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : آقاى دکتر ، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم ، حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد بمیرد ؛ خواهش میکنم داروى دیگرى به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.donyar.ir
ADMIN
مـــدیـــر کــل انجــمن
مـــدیـــر کــل انجــمن
ADMIN


Posts : 397
Shohrat : 7
Tarikhe Ozviat : 2014-03-09
Keshvar : IRAN
Shahr : khouzestan

داستان آموزنده « ذهن سمی » Empty
پستعنوان: رد: داستان آموزنده « ذهن سمی »   داستان آموزنده « ذهن سمی » Icon_minitime3/14/2014, 6:39 pm

داروساز لبخندى زد و گفت : دخترم ، نگران نباش ؛ آن معجونى که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.donyar.ir
 
داستان آموزنده « ذهن سمی »
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
»  داستان آموزنده - جاشوآ بل
»  داستان آموزنده بهترین دوست
»  چند داستان آموزنده کوتاه با نتیجه گیری
» داستان خيانت دختر به پسر
»  داستان کوتاه وآموزنده شاهینی که پروازنمی کرد

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن دنیار | Donyar Forum :: Other Forums :: مطالب جالب و خواندنی-
پرش به: